و زن نام گرفتم
مخلوق نازک و شکننده خدا.
حریر روحم
به لطافت پر پروانه ایست
نشسته بر گل سرخ باغچه یمان.
کودک میشوم
در لالایی هایی که می خوانم
برای فرزندانم.
و سنگ میشوم
در طوفانهای سهمگین زندگی.
آنجا که رعدهای درونم را
بارانی میکنم
در رنگین کمان
نشسته بر چهره ام.
من عشق میشوم
تا آرامش ابدی وجودم را
تکیه گاه مرد زندگیم
قرار دهم.
من زنم
آفریده هزار چهره خدا
بر زمین
به استواری اهرام ثلاثه مصر.
روحم پرنده صلح آسمانهاست
و جسمم آغوش سرسبز جنگل.
من مادرم.
مادر تمام اسطوره های زمین
نیک سرشتان و دیوصفتان این جهان.
برچسب : نویسنده : golehyakh1 بازدید : 186